ترس از مردگان متحرک قسمت 5.12 خلاصه: یک خاخام برای نجات

چارلی با معرفی یک شخصیت جدید در Fear the Walking Dead، مذهب را می یابد.

ترس از مردگان متحرک قسمت 5.12 خلاصه: یک خاخام برای نجات

از مردگان متحرک بترسید دین را در یک اپیزود بازگشتی پیدا می کند. «نر تمید» شخصیت جدیدی به نام خاخام جیکوب کسنر (پیتر جیکوبسون) را وارد آخرالزمان زامبی ها می کند. چارلی (الکسا نیسنسون) از زندگی در جاده ناامید می شود. جان (گرت دیلاهانت) و جون (جنا الفمن) کاروان را ترک می کنند تا او را نجات دهند. سارا (مو کالینز) و دوایت (آستین آملیو) برای محافظت از تانکر سوخت باقی می مانند. لوگان (مت فرور) بالاخره به آرزویش می رسد.



«نر تمید» با خاخام یعقوب شمع روشن کردن و دعا کردن او می شنود که یک واکر در کنیسه پنجه می زند. تفنگی را با سرنیزه می گیرد و می کشد. شب در بیرون دروازه را می بیند که باز است و راهروهایی که با ماشین جمع شده اند. او دروازه را می بندد، سپس یک واکر را می کشد. دومی روی او می افتد. همانطور که او با آن مبارزه می کند، چارلی کثیف در را باز می کند و آن را می زند. جیکوب با اسلحه خود واکر را می کشد، سپس چارلی را به معبد B'Nai Israel خوش آمد می گوید. او نور را در تاریکی دید. یعقوب به او می‌گوید که به نام «نر تمید»، شعله حقیقت است. او ادامه می دهد که خدا او را به آنجا رساند.

در ANT کاروان و تانکر سوخت را هدایت می کند. صبح روز بعد، جان به جون می‌گوید که 'آنها آنها را پاره پاره می‌کنند.' جابجایی مداوم از لوگان 'تلفات خود را گرفته است'. دوایت به آن‌ها اطلاع می‌دهد که شمارش افراد کم است، «کسی گم شده است». چارلی با نواختن پیانو جیکوب از خواب بیدار می شود. او به بیرون می رود تا پیاده روی های بیشتری را در کنار حصار پاک کند. چارلی به او می گوید که از گروهش جدا شده است. او از او می پرسد: 'آیا واقعاً خدا مرا به اینجا رساند؟' ساعت یعقوب بوق می‌زند، هاشم زنگ می‌زند.

در داخل معبد، یعقوب مراسم روزانه را انجام می دهد. او به سنت می چسبد. باتری برای نور ابدی می میرد. چارلی می داند که از کجا می تواند تهیه کند. از رادیو با جون تماس می گیرد. چارلی اعتراف می کند که فرار کرده است. او می خواست جایی برای سکونت پیدا کند. چارلی از جون می خواهد که باتری ماشین بیاورد. او مکانی را پیدا کرده است که می توانند زندگی کنند. واکر دیگری دم در است. یعقوب آن را می کشد. چارلی فکر می کند شکافی در حصار وجود دارد. یعقوب به او می گوید که در معبد منتظر بماند.

او به سمت ساختمانی می رود که در آن زنجیر بسته شده است. واکرها از طریق یک تخته شل در پایین فرار می کنند. او یکی را می کشد، سپس قبل از اینکه آن را تعمیر کند، دیگری را به عقب هل می دهد. دستش را روی شیشه می گذارد و برای واکرهایی که در داخل آن گیر افتاده اند دعا می کند.

جان و جون با باتری آمده اند. شعله ابدی می درخشد. آنها آماده رفتن هستند، اما چارلی می خواهد حصار را درست کند. جان به جیکوب آب نبات می دهد، او بررسی می کند که آیا خوب است یا خیر. سپس یک یارمولک به جان می دهد تا زیر کلاه گاوچرانی خود بپوشد.

همانطور که آنها حصار را پاک می کنند، ژوئن به چارلی می گوید که نمی توانند در معبد مستقر شوند. به اندازه کافی بزرگ نیست، هیچ منبع آبی وجود ندارد، و ایمن نیست. چارلی فکر می کند بهتر از حضور در کاروان است. او هیچ تفاوتی با جایی که قبلا بود نمی بیند. جون به او یادآوری می‌کند که آنها افراد متفاوتی با هدف هستند.

در اردوگاه کاروان، سارا و دوایت در حین تماشای خود آبجو می نوشند. دوایت کامیون‌های وانت را می‌بیند که با دوربین دوچشمی‌اش نزدیک می‌شوند، 'بچه‌های لوگان ما را پیدا کردند.' در معبد، یعقوب برای خدمت شراب می ریزد. او تاکستان خود را دارد. چارلی به او می گوید که می خواهد آنجا زندگی کند. جیکوب پاسخ می دهد که 'ایده خوبی نیست.' چارلی می خواهد بماند، تا چراغ را روشن نگه دارد. جون از سارا تماس گرفت. آنها در حال فرار از دست مردان لوگان هستند. او ماشین‌ها را به میعادگاه فرستاد، اما به «پیش‌پیش سواتی» نیاز دارد.

واکرهای ساختمان مجاور شیشه را می شکنند. آنها درهای معبد را ازدحام می کنند. یعقوب اعتراف می کند که آنها جماعت او هستند. روی پشت بام، یعقوب به آنها می گوید که برای تامین وسایل رفته است. وقتی برگشت، همه پیاده روی بودند. آنها باید به کاروان برگردند. جان نردبانی را برمی‌دارد و آن را از روی سانروف ماشین خرد می‌کند. او به پایین می رود و سپس ژوئن. آنها در محاصره واکرها، نردبان را از ماشینی به ماشین دیگر می برند. سپس با شور و نشاط راهی MRAV در خارج از حصار می شوند.

تانکر سوخت در یک بزرگراه با مردان لوگان در تعقیب مسابقه می دهد. آدم بدی که دوایت آزاد کرد در رادیو به آنها طعنه می زند. در معبد، جان هنگام عبور سقوط می کند، اما آنها به حصار می رسند. نردبان روی حصار فرو می ریزد و آنها را روی سقف ماشین گیر می کند. گله آنها را به دام انداخته است.

در پشت بام، یعقوب از استفاده از گلوله بر روی جماعت خود خودداری می کند. ژوئن می‌خواهد آنها را در معبد فریب دهد، اما چارلی نمی‌خواهد «این مکان را رها کند». چارلی 'نور را دید، خدا او را به دلیلی به آنجا رساند.' جیکوب از گفتن این داستان پشیمان شد. او دروغ گفته. او به خدا اعتقاد ندارد. برای تدارکات نرفت. او رفت چون ایمانش را از دست داد. وقتی برگشت، جماعتش مرده و محبوس شده بودند. چارلی گریه می کند.

در داخل معبد، یعقوب شوفار را می دمد. شاخ قوچ واکرها را به داخل می کشاند. جان و جون درها را سد می کنند. بالای تخته‌ها، چارلی و جیکوب به تماشای سوسو زدن نور ابدی می‌پردازند. جیکوب از چارلی عذرخواهی می کند. در حالی که از معبد دور می شوند، چمدان و تفنگ خود را برمی دارد.

بنزین تانکر سوخت رو به اتمام است. سارا و دوایت اسلحه ها را بگیر آنها سوخت را رها نمی کنند. وقتی مردان لوگان در حال رانندگی هستند، شوکه می شوند. MRAV پشت سر آنها می پیچد. چارلی برای فرار عذرخواهی می کند. جون اعتراف می کند که 'به همه افراد بیش از حد فشار آورده است.' یعقوب می گوید که ایمان دارد، 'آن را دست کم نگیر.'

سارا باک بنزین تانکر را پر می کند. سارا خود را به جیکوب معرفی می کند. «سارا رابینوویتز»، دوایت از اینکه می‌فهمد یهودی است متعجب می‌شود. او نگران است که افراد لوگان خیلی راحت فرار کنند. برش به رانندگی لوگان در کامیون. او از مردی که در پیک آپ است تماس می گیرد. آنها 'پانزر' را فریب داده بودند. نوارهای ویدئویی آل در سراسر داشبورد پخش شده است. آن‌ها به «سنگ معدن تنها» می‌رسند. لوگان میدان های نفتی را پیدا کرده است. در ورودی را به هم می زند.

«نر تمید» ایراداتی داشت، اما بهترین قسمت از آن زمان بود از مردگان متحرک بترسید اولین پخش میان فصل فرار چارلی احمقانه و باورنکردنی بود، اما خاخام جیکوب شخصیتی جذاب است. مانند پدر جبرئیل، بحران ایمان او یک قوس داستانی قابل دوام است. لوگان از نوارها برای یافتن روغن استفاده کرد. مبارزه برای سوخت به طور جدی در هفته آینده آغاز می شود AMC .